اولین و آخرین دختری که بخواهم جلویش زانو بزنم ...


دخترمــ خواهد بود!...


آن هم برای بستن بند کفشهایش..♥

شـبـگـردی مـیـکــنم امــا صــدای نـفس هــایَـتــــ را

از پشتـــ هیـــچ پنجـــره و دیـــواری نمیشنـــوم ...

آســوده بـخــواب نــازنـیـنَـــم ! شهـــر در امــــن و امـــان اسـتــــ ...

تنهـــا خـاطــــر مَــن استـــــ کــه در آتَــش مـیـســوزَد .

نمیدانی

بوی کسی روی گونه ات جامانده باشد

چه سنگین است... !

قاعده همین بوده

از همان ابتدای انگور....

شراب هرچه تلخ تر گیراتــــــــــر !!

بچگی یعنی:

وقتیکه فاصله ی دستشویی تا اتاقمونو می دویدیم

و از اینکه لولو ما رو نمی خورد فریاد می زدیم، ھـــــوراااا


از هیچ کار بچگیم پشیمون نیستم ،

جز اینکه آرزو داشتم بزرگ شم ...

درد من

 

   تنها و تنها برای من است

 

   تو نه آنرا میبینی

 

   نه می توانی حس کنی

 

   و نه رنج حاصل از آنرا تحمل می کنی

 


   اما باور کن می توانی با بودنت

 


   تحملش را برای من آسانتر کنی .

 دیشب خدارو دیدم...

 

گوشه ای آرام میگریست...

 

من هم کنارش رفتم و گریستم...

 

هر دو یک درد داشتیم ...

 

" آدم ها...."

فراموش کردنت برایم مثل آب خوردن بود ...

 از همان آب هایی که می پرد توی گلو و سالها سرفه میکنیم

گفت خیلی میترسم؛
 
گفتم چرا ؟
 
گفت چون از ته دل خوشحالم ...
 
این جور خوشحالی ترسناک است…
 
پرسیدم آخه چرا ؟
 
جواب داد: وقتی آدم این جور خوشحال باشد
 
سرنوشت آماده است چیزی را از آدم بگیرد!

عاشق را کـــه بــرعکــــس کنـــی می شــــود“قـــشاع”
 
 
لــــغتنــامه راکــــه بــاز کـــردم نـــوشته بود:
 
 
قــــشاع: دردی که آدم را از درمـــــان مایــــوس میکند ♥

بَعضے وَقتآ دٍلـت میخوآد

دَستآتو بذارے زیرٍ چونَت

چشم تو چشم خُدا بشے

زُل بزنے و بهش بگے

"کہ چـــــــــے مَثــــــــــــــــــــلا ؟