مهاجر من ،
خوش بحال من که همدمی و هم رازی مث تو دارم وقتی با صدای تک زنگ تو
سحر پا میشم
و وقتی با صدای تک زنگت موقع افطار جمله عزیزم قبول باشه برام تداعی میشه
ولی یک چیزی ! امروز حس حال عجیبی داشتم خودت خوب میدونی نیتم چی بوده که
روزه گرفتم
قشنگم عبادتت تو هم قبول باشه
قهر کردن بچگانه ام بهانه ایست تا :
لحظه ای بیشتر در آغوشم بمانی
زمان بوسه ات بر گونه ام طولانی تر باشد
و دستانم را محکمتر فشار دهی
وجودت بهانه ایست برای زندگی کردن و لذت بردن از آن
نزدیک یعنی گرمای ِ نفس َش گونه ات را گرم کند ... ،
غیر از این یعنی دور ...
لب بر لبت می گذارم
تا تمام کلمه های ممنوعه را
بی انکه
گفته شوند
بی انکه
شنیده شوند
لمس کنی
تو فقط با من باش…
من قول میدهم با خودم هم قطع رابطه کنم !
سکوت چشمانت برایم حرفهایی از عشق میگوید.
جرم عاشقی من ، دل بستن به تو است ، باور کن این شب ها قلب من بی قرار است. بی قرار هوای عاشقی.
میخواهم در کنارت عاشقانه بمانم. صادقانه قلبم را باور کن و حضور عاشقانه ات را در وجودم احساس کنم .
میخواهم همیشه یاد تو باشم حتی یلحظه از تو را نمیخواهم، قلبم عاشقانه تورا میستاید.
زندگیم..!
احساس باهم بودن چقدر زیباست.
آری زندگیم سرشار از عشق توست.
دستان تو گهواره دستان من است. وقتی دستانم را میگیری چه زیبا آرام میشود در میان آغوش دستانت. بدان قلب من همیشه عاشقانه ترین لحظه هارو با تو دارد و عاشقانه میتپد...